پیشکسوت بوکس ایران در خانهای استیجاری با مرگ رقص پا میکند؛ از رفتن هراسی ندارد، اما آینده تنها دخترش به شدت او را نگران کرده است.
“سیلوستر گاردنز استالونه” بازیگر، کارگردان و نویسندهٔ آمریکایی و برنده جایزه گلدن گلوب است که او را بیشتر به نام “راکی” میشناسند. راکی چهره محبوب سینمای رزمی است، اما اینجا در سرزمین پارسی کسی “راکی” ایران را نمیشناسد.
کیومرث راکی دشت گلی، یکی از پیشکسوتان عرصه بوکس ایران است که این روزها در گوشهای از شهر شلوغ تهران تنهای تنها، در بستر بیماری نگران آینده تنها دخترش است. راکی ایران که روزی مشتهای آهنینش بهترینهای بوکس دنیا را نقش بر زمین میکرد، حالا دست روزگار او را زمین گیر کرده و دیگر تاب و توان حرکت دادن پاهایش را هم ندارد. “راکی بوکس ایران ” این روزها حال و روز خوبی ندارد، چرا که او علاوه بر بیماری سرطان، دچار عارضه آلزایمر است. سرانجام راهی خانهی کوچک او در بلوار فردوس میشویم، خانهای استجاری و بسیار کوچک در مجتمعی بزرگ. راکی با چهره خسته، اما خندان درب خانه را باز کرد، اما در پایان گفتوگو اشکهای او دل همه ما را به درد آورد. او راکی ایرانی است، تنها و با دلی پر از غم.
گفتوگوی خبرگزاری فارس (سیدحسن صفوی) با کیومرث راکی پیشکسوت بوکس ایران را میخوانید:
خیلی ها راکی ایران را نمیشناسند، خودتان را معرفی میکنید؟
کیومرث راکی دشتگلی با 63 سال سن و متولد شهر مسجد سلیمان هستم. پدرم کارمند شرکت نفت بود و ما در خانوادهای معمولی بزرگ شدیم. پس از سالها فعالیت در عرصه بوکس سرانجام وارد تیم ملی شدم و در مسابقات مختلف حضور پیدا کردم که در رقابتهای ارتشهای جهان نیز مدال برنز کسب کردم. تقریباً چهار سال عضو تیم ملی بودم. البته قرار بود در مسابقات آسیایی سیلان شرکت کنم که در مجموعه ورزشی افراسیابی پیش از اعزام به مسابقات در حال تمرین کردن بودم که پایم شکست و مسابقات را از دست دادم. یک بار هم به دلیل مصدومیت از ناحیه مچ دست مسابقات آسیایی را از دست دادم. من با همه استعداد و قدرتی که داشتم ناکامترین بوکسور ایران بودم. همیشه مشتهای که میزدم ترکیبی بود، شگردم ضربات ترکیبی مقابل حریفانم بود که ردخورد نداشت.
آیا پس از خداحافظی از دوران قهرمانی، در عرصه مربیگری هم فعالیت میکردید؟
سالها در عرصه مربیگری و باشگاه داری فعالیت میکردم. در آن مقطع جوانانی وارد باشگاه میشدند که در نگاه اول تصور می کردی دوتا هندوانه زیر بغلهایشان است، اما طوری با آنها رفتار میکردم که پس از مدتی تمام رفتار خود را تغییر میدادند و مثل یک ورزشکار حرفهای زندگی می کردند. همین کارها باعث میشد که همیشه خانوادهها به خاطر آموزشی که به فرزندانشان میدهم از من تشکر میکردند.
گویا شما با ضایعه نخاعی هم روبهرو شدهاید.
بله، متاسفانه چند سال پیش در حال تمرین دادن بودم که در ناحیه پشت پاهایم سوزش بسیار زیادی را حس کردم و همان لحظه زمین خوردم. بلافاصله توسط دوستانم راهی بیمارستان شدم و پزشکان اعلام کردند که باید از ناحیه کمر تحت عمل جراحی قرار بگیرم. متاسفانه پس از جراحی دیگر نتوانستم روی پاهایم بایستم. پس از آن پزشکان در بیمارستان جراحیام کردند و نمیدانم چه اتفاقی افتاد که با ضایع نخاعی روبهرو شدم. من تا سن 63 سالگی حتی 10 عدد قرص نخورده بودم، اما حالا باید برای همیشه زندگیام را با دارو بگذرانم. وقتی در بیمارستان بودم یک نفر به دلیل تصادف شدید در بیمارستان بستری بود که پس از مرخص شدن خیلی سرحال راهی خانهاش شد، اما من که هیچ اتفاقی برایم رخ نداده بود حالا باید تا آخر عمرم ویلچر نشین باشم.
چند سال است که خانه نشین شدهاید؟
متأسفانه 8 سال است که خانهنشین شدهام و مشکلات زیادی دارم اما در طول این سالها تنها دوستان رسانهای و حسین نهرودی و همایون اردلان و رئیس فدراسیون به من لطف داشتند و هوای من را داشتند. آنها به بهانههای مختلف به من سر میزنند.
گویا شما علاوه بر ضایعه نخاعی با بیماری سرطان نیز روبهرو هستید؟
بله متاسفانه علاوه بر ضایعه نخاعی، طبق تشخیص پزشکان دچار دیابت مرگباری شدهام و از سوی دیگر سرطان پروستات و مثانه نیز دارم. تمام زندگیام را هزینه بیماریام کردهام و حالا هیچی برای گذران امورات زندگیام ندارم.
هزینه زندگی شما را چه کسی تامین میکند؟
در طول این 8 سال همه مرا رها کردهاند. من کارمند بازنشسته شرکت نفت هستم که یک حقوق ناچیزی دارم که آن هم جوابگویی اجاره خانه و هزینه داروهای من نیست. پیش از اینکه خواهر بزرگم را از دست بدهم او از لحاظ مالی کمکم میکرد اما حالا بیش از دو سال است که او را از دست دادهام و زندگی بسیار سختی را دارم.
گویا خانه شما هم استجاری است؟
متأسفانه در حال حاضر اجاره نشین هستم و به دلیل نداشتن مسکن ناچارم هر سال اثاثکشی کنم و در طول سالهایی که اثاثکشی میکردم تمام لوازم زندگیام از بین رفته و داشتههایم را نیز از دست دادهام. در حال حاضر ماهی یک میلیون و 600 اجاره خانه و هزینه زندگیام است که با ماهی 850 هزار تومان دریافتی نمیدانم چطور زندگی کنم. کاملاً به یاد دارم زمانی که از لحاظ مالی شرایط خوبی داشتم، خواهرم تأکید میکرد تا کارهای بازنشستگیام را انجام بدهم تا حقوق بازنشستگی را صرف افراد نیازمند کنم، اما حال به همان حقوق بازنشستگی نیازمندم.
پس از فوت خواهرتان آیا دیگر اعضا خانواده قادر به حمایت مالی نیستند؟
سه خواهر و یک برادر من طی چند سال گذشته فوت کرده و به شدت تنهای تنها شدهام، نمیخواستم این را بگویم، اما من دایی دو شهید هستم و هیچ وقت از این موضوع سوء استفاده نکردهام. من روزهای تنهایی را سپری میکنم و حتی به دلیل شرایط مالی که دارم نتوانستم برای مراسم فوت خواهر و برادرانم بروم. در طول این مدت رفتن به مزار خواهرم را نداشتم و پس از 2 سال به سختی به مزار او رفتم.
آیا کسی از مسئولان برای حمایت از شما اقدام نکرده است؟
از مقامات کشوری هیچ کس به من کمک نکرده است. من قهرمان این کشور هستم و پرچم ایران را در دنیا به اهتزاز درآوردهام من که بابک زنجانی نیستم که با حیثیت دولت و نظام در صدر دنیا بازی کنم. او را به دادگاه میآورند و شاهد هستیم که هر روز موضوعی جدیدی از او در رسانهها منتشر میشود، من راکی ایرانم و حالا این روزها تنها ماندهام. در مقابل ورزشکاران بزرگ کشورم عددی نیستم، اما از شرایط فعلی حاکم بر قهرمانان واقعاً گلایهمند هستم. در چند مدت گذشته محمد جمشیدی،مدیرعامل صندوق اعتباری حمایت از پیشکسوتان و قهرمانان ورزش پیگیر کارهایم بودهاند و با مساعدت جمشیدی و دوستانش قرار است که حقوقی برای بنده در نظر بگیرند که باید از همین طریق از آنها تشکر کنم.
گویا از کم لطفی مسئولان گلایه دارید؟
سوال من این است که چرا وقتی به زمان آغاز مسابقات المپیک نزدیک میشویم دوستان به یاد مدالآوران المپیک میافتند و پس از المپیک آنها را فراموش میکنند، چرا فقط در زمان قهرمانی به ورزشکاران توجه میشود؟ متأسفانه شاهدیم که پس مدال آوری توسط قهرمانان تنها 2 عدد سکه کف دست آنها میگذارند و شخصیت آنها را خرد میکنند. این رفتارها اصلاً در شأن قهرمانان کشورمان نیست. تیم ملی کشتی را نگاه کنید در سرزمین دشمن پرچم ایران را به نمایش گذاشتند، اما پاداشی در حد و اندازه آنها پرداخت نشد. به هر حال وزیر ورزش وجوانان هم مقصر این موضوع نیست، چرا که او هم با مشکلات مالی روبهرو است.
خواسته شما از مسئولان ورزش چیست؟
چیزی برای خودم نمیخواهم؛ فقط نگران آینده تنها دخترم هستم. شما نگاه کنید میلیاردها تومان پول در فوتبال هزینه میشود و به فوتبالیستهایی که ارزش واقعی آنها 10 میلیون تومان است میلیاردها تومان به آنها میدهند. اما کسی نیست ببیند که هزینه زندگی من چطور تامین میشود.آیا حق قهرمانان کشتی، وزنهبرداری، تکواندو و رشتههای المپیکی پاداشهایی است که پرداخت میشود؟ اما فوتبالیستها را نگاه کنید چند برابر مدالآوران المپیکی پاداش میگیرند.
مشکل تنها فرزند شما چیست؟
غمانگیزترین دغدغه زندگی من مشکل دخترم است. دخترم سه سال پیش لحظهای که از دانشگاه خارج میَشد با خودرویی تصادف کرده که آن حادثه باعث شده دندانهایش را از دست بدهد و حالا به دلیل اینکه دندان هایش را از دست داده قادر به خوردن غذا نیست و حتی نمیتواند به راحتی حرف بزند و بخندد.
آیا شما از سوی مسئولان فدراسیون بوکس حمایت میشود؟
ناطق نوری واقعاً یک آدم لوتی و مشتی است. بوکس ایران مدیون دو نفر است. پتروس نظربیگیان و ناطق نوری نفراتی هستند که برای بوکس واقعا خدمت کردند. اگر این دو نفر نبودند بوکس هم در ایران وجود نداشت. احمد ناطق نوری بوکس را با دو دستکش تحویل گرفت و سالها است که در این فدراسیون زحمت میکشد. متأسفانه فدراسیون بوکس بودجه آنچنانی ندارد که بخواهد از من حمایت کند اما در برخی مواقع کمک هایی از سوی فدراسیون و دوستانم شده است. به هر حال اگر فدراسیون با همان داشتههای خود به چند سفر برونمرزی و اردوی مشترک برود بودجهای که در اختیار دارد هم تمام میشود.
پس با این حساب شرایط مالی خوبی ندارید؟
متاسفانه روزگارم مثل کارتون خوابها شدهاست. هر سال صاحبخانه مدعی میشود که تو قهرمان و افتخار مایی، اما در پایان سال باید 500 هزار تومان به اجاره خانه اضافه کنی، به هر حال صاحب خانه هم حق دارد، اما من تا کی میتوانم به این شکل زندگی کنم.
هزینه داروهای خود را چطور تهیه میکنی؟
هزینه داروهایم بسیار زیاد است. بیماری دیابت دارم و به همین دلیل همیشه بدنم در حال سوختن است. متأسفانه به خاطر دیابت تکرر ادرار دارم و با همه این گرفتاریها نمیدانم چکار کنم. هر بار که برای معاینه پیش پزشکان میروم به دلیل ناتوانی جسمانی باید کلی هزینه آژانس بدهم و از سوی دیگر هزینههای دارویی کمرشکن شده است. پای چپم مدتها است که شکسته، اما به دلیل بیماریهایی که دارم خوب نمیشود. از این ناراحتم که من تنها کسی بودم که در ایران کادیلاک کوپه دو در داشتم و حالا برای گذران زندگی نیازمند هستم.(با گریه)
آیا از اعضا خانواده بوکس کسی به عیادت شما میآید؟
حسین نهرودی، همایون اردلان، علیرضا استکی، صفوی از بچههای قدیمی بوکس به من سر میزنند، اما از بچههای تیم ملی و جوانان امروزی هیچ خبری نیست. به هر حال بوکس عشق من است و اگر کسی هم حال راکی را جویا نباشد بازهم من کینه به دل نمیگیرم. راکی مرد رودررو است و همه میدانند زندگی من همیشه محبت به دیگران بوده است.
پزشکان در مورد بیماری شما چه گفتهاند؟
همیشه با واقعیتها زندگی کردهام و هراسی از مرگ ندارم. 2 سال پیش به اتفاق دخترم پیش یکی از پزشکان رفتیم که از او سؤال کردم که چند سال دیگر زندهام او نیز مدعی شد با شرایطی که دارم تنها 2 سال دیگر از عمرم باقی مانده است. حالا یک سال از آن 2 سال گذشته و به روزهای آخر عمرم نزدیک شدهام. طبق گفته پزشکان بیماری من قابل درمان نیست و هیچ راهی برای بهبودی ندارد. بارها شده که به دلیل نداشتن پول آزمایشهایی که پزشکان توصیه میکردند را انجام ندادهام چون فراهم کردن هزینه آنها برایم بسیار دشوار است. تنها دلنگرانیام دخترم است. در شهری که عصا را از دست نابینا میدزدند من جگر گوشهام را به چه کسی بسپارم. گرفتاریهای زیادی دارم، اما از هیچکس توقعی ندارم و فقط از مقامات توقع دارم. من در طول سالهای عمرم با افتخار زندگی کردم و در دوران قهرمانی هیچ حاشیهای در زندگی نداشتم؛ اما از سوی مقامات فراموش شدهام و تنها دوستان رسانهای و برخی از دوستان فدراسیون بوکس از لحاظ مالی کمکم میکنند آنها من را شرمنده میکنند اما مسئولان قهرمان خود را فراموش کردهاند.
گویا در مقطعی هم در رشته بولینگ و بیلیارد فعالیت میکردید؟
سال 80 به تعدادی از قهرمانان کشور طبق کمیسیون ماده 5 مجوز افتتاح باشگاه بولینگ و بیلیارد را دادند که بنده، احمدرضا عابدزاده، امیر قلعهنویی و حمید سجادی از جمله قهرمانانی بودیم که مجوز باشگاه بولینگ و بیلیارد را دریافت کردیم. در آن مقطع روزی 400 هزار تومان از باشگاه درآمد داشتم.
پس چرا حالا از لحاظ مالی شرایط خوبی ندارید؟
همه در آمدم را صرف کمک به دیگران کردم و الان برای گذران زندگی پولی ندارم. به خاطر کارهایی که در آن مقطع انجام میدادم، یک روز همسرم به خواهرم گلایهای کرده بود که کیومرث هیچ پولی به خانه نمیآورد. خواهرم نیز پس از پیگیری توسط یکی از اعضای کارمندان باشگاهم متوجه شد که پولهایم را به دیگران میبخشم. یکی از کارمندان باشگاه به خواهرم اطلاع داده بود که برای اینکه از کارهای من مطلع شود یک روز بدون اینکه من از حضور او مطلع شوم به باشگاه بیایید و ببیند که چه تعداد آدم برای گرفتن کمک مقابل باشگاه من ایستاده اند. در همان باشگاه بیلیاردی که گفتم مشتریان خوب و با کلاس زیادی داشتم و درآمدم هم خوب بود. متاسفانه چون دل رحم بودم آن باشگاه به گداخانه تبدیل شده بود. هر کسی که برای کمک گرفتن میآمد به او کمک میکردم و حتی اگر لازم میشد به هر کسی رو می انداختم تا مشکل او حل شود.
شهرت خانوادگی شما واقعا راکی است؟
بله، من کیومرث راکی دشت گلی هستم. این به آن معنا نیست که خودم برای خودم نام خانوادگی انتخاب کرده باشم. خانواده من از قوم بزرگ بختیاری است که معروف به راکی هستیم. دشتگلی منطقهای است به وسعت کرج که یک دشت پر از گل است. پدرم از مالکین بزرگ آن دشتها بوده و به همین دلیل پسوند فامیلی ما راکی دشت گلی است. متأسفانه پس از انقلاب با برادرم اختلاف نظر پیدا کردم و از روی عصبانیت و حماقت پسوند فامیلیام را برداشتم. حالا شنیدهام یک عده ناراحت هستند که من این کار را به عمد انجام دادم، اما به همه آنها میگویم زمانی که مشتزن بودم چنین کاری نکردم؛ پس حالا چه نیازی دارد در سالهای آخر عمرم بخواهم این کار را انجام بدهم. ما بختیاری هستیم یک ایل بزرگ و آنهایی که به این موضوع شک دارند میتوانند تحقیق کنند.
چرا یک عده چنین ادعایی دارند؟
برخی ها مدعی هستند، چون کیومرث مشتزن بوده میخواهد خودش را راکی معرفی کند. سؤال من از آنها این است که آیا شما چیزی در مورد راکی میدانید؟ راکی مارسیانو قهرمان شکستناپذیر بوکس جهان است. هواپیمای مارسیانو اوایل انقلاب سقوط میکند و همانجا جان خود را از دست میدهد. البته ما یک استثنا در دنیا داریم و آن هم محمدعلی کلی است.
فیلمهای راکی را نگاه کردهاید؟
باور کنید فیلم حتی این هنرپیشه که با نام راکی بازی میکند را دو تا سه بار بیشتر نگاه نکردهام، اما یک عده فکر میکنند به خاطر او اسمم را راکی گذاشتهام. این در حالی است که نام خانوادگی من راکی واقعی است.
صحبت پایانی شما را میشنویم؟
من یک استقلالی منطقیام و دوست دارم از همینجا درگذشت رضا احدی را به همه جامعه ورزش تسلیت بگویم. او یک استقلالی به تمام معنا بود، اما در اوج تنهایی از میان ما رفت. جا دارد از جمشیدی مدیر عامل صندوق حمایت از قهرمانان و پیشکوستان که از من حمایت کرده تشکر میکنم. او و دیگر دوستان در این مدت نسبت به من محبت داشتند و از همه آنها تشکر میکنم. امیدوارم روزی برسد که بتوانم محبتهای آنها را جبران کنم.